نشسته ام به روی ابر
خاطرات
ساکت وخموش
و فقط یاد توست که هر لحظه
موسیقی قلبم را می نوازد
و شیرینی روزهای با تو
بودن گهگاهی صورتم را نوازش
می کند
چه قدر دلم برایت تنگ است نازنینم...
شب روی جاده نمناک می
خوانم هر مهتاب تو را
و تو آرام می آیی و می
نشینی در سکوت سینه ام
زیر لب با شوق صدایت می
زنم
و تو دست در دستم می نهی
و چشمهای فسونگرت می برد
مرا...
گوش کن نبضم از طغیان خون
متورم شده است
و تنم از وسوسه ای می سوزد
تو را می خواهم برای بودنت
...ماندنت...همیشه و همیشه
![](http://LoxBlog.Com/userfiles/image/behtarinha/b83oz8c8hdri5xlk3xnr.jpg)
:: بازدید از این مطلب : 363
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21